خانه / اطلاعيه / چرا مردم از دین خسته شده‌اند…؟!

چرا مردم از دین خسته شده‌اند…؟!

.

1⃣ اولین و شاید مهم‌ترین علت خستگی از دین، حضور حجیم و بسیار پر رنگ و خسته‌کننده‌ی تبلیغات و توصیه‌ها و نمایش دینی در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌های مرتبط و نامرتبط است…

رادیو و تلویزیون در تمام مدت شبانه‌روز و تمامی شبکه‌ها مشغول گفتگو و یا تبلیغ مباحت، معارف و یا مسایل دینی است. علاوه بر این‌ها، تبلیغات شهری سراسر مشحون از این نمایش‌ها است. بیلبوردها و تابلوها، و پرچم‌ها و تراکت‌ها و… از دین می‌گویند. رسانه‌ها سرشار از موضوعاتی است که به دین ارجاع داده می‌شود. چند ماه از سال و دهه‌های مختلف، درگیر مباحثی پرتکرار و سنگین از گفتارهای دینی و نمایش‌های دینی است. مدارس و تعلیم تربیت و انواع مراسمی که برگزار می‌شود، مملو از مسایل دین و تعلیم دینی است. سخنرانی‌ها و نشست‌ها و میزگردها و… همه از دین می‌گویند. از در و دیوار شهر دین می‌بارد. آنها نمی‌دانند که چنین فضایی لاجرم ذهن و روان را خسته می‌کند.

2⃣ از علت‌های بنیادین در خستگی از دین، این است که دین را با زندگی‌شان سازگار نمی‌بینند. دینی مزاحم که زندگی را به رسمیت نمی‌شناسد. مزاحمی که لحظه به لحظه حضور دارد و می‌خواهد کنترل هر چیزی را به دست گیرد. می‌خواهد برای هر چیزی برنامه داشته باشد، منطقه الفراغی را باقی نمی‌گذارد و تمام منافذ زندگی را اشغال می‌کند. یکی از این مزاحمت‌ها، ‌دشمنی  و اختلافات و افتراق‌هایی است که میان آدمیان انداخته است. دینی که با شادی و فرح‌بخشی دمساز نیست و چالشی بزرگ با موسیقی،‌ هنر و شادی دارد. تنش میان آن چه به منزله‌ی دین به جامعه معرفی می‌شود با هنر (موسیقی و سایر وجوه هنر)، تنش میان دین و شادی و همچنین تنش میان دین و زندگی روزمره، سبب می‌شود که دین، سایه‌ای سنگین بر آدمی تحمیل کند.

3⃣ سومین علت خستگی،‌ نتیجه‌ی این است که شریعت و باید و نبایدهای دین را بیش از اندازه‌ی توان و حوصله‌اش، ارزیابی می‌کند. دینی که بیش از اندازه فرمان می‌دهد و در هر زمان و مکان فرمانروایی می‌کند. فقهی فراگیری که همه چیز را تصاحب می‌کند، آن‌قدر که فرد احساس می‌کند در اسارت فقه و شریعت است. فربه شدن فقه و سایه سنگین آن بر تمام مسیر زندگی و همه‌ی آنات بودن‌اش، به‌تدریج فرد متعهد به فقه را خسته می‌کند و در نهایت به ضد خودش تبدیل می‌گردد. زندگی مطلقا و کاملا بر اساس موازین فقهی (فقه حداکثری و فراگیر)، چیزی نیست که از عهده‌ی هر کسی برآید و در برابر چنین زندگی بردباری نشان دهد.

4⃣ از جمله عللی که به خستگی از دین منجر شده است، حجیم شدن تعالیم و مفاهیم دینی است. توده‌ی بزرگ و کهکشانی از ادبیات دینی و تعالیمی که افراد را احاطه کرده است. همهمه‌ای از دغدغه‌ها و نگرانی‌هایی که لحظه به لحظه‌ی زندگی را در خود فرو برده است. مفاهیم و دغدغه‌هایی که هستی را بی‌جهت شلوغ کرده است. جهان ذهن و عین انسان دیندار در ایران، پر تردد و شلوغ از رفت و آمدهای دینی است. انبوهی از تفاسیر و توضیحات درباره‌ی امور ساده‌ی دینی وجود دارد که گاهی هر یک، دیگری را نقض می‌کند. خستگی از این همه تعالیم دینی و هزار توی سخنان و اندیشه‌هایی که نه تنها راه رهایی را به آدمی نمایان نمی‌کنند بلکه سبب گم‌گشتگی می‌شوند.

5⃣ پنجمین علت خستگی و در نهایت، گریز از دین این است که: دین حاضر و همین که دین‌اش می‌خوانند، دین واقعا موجود و یا به تعبیر امروزین، این قرائت از دین، انسان را به رسمیت نمی‌شناسد. او را همواره قربانی می‌خواهد. در این رویکرد، دین برای انسان نیامده است بلکه این انسان است که مستمرا باید در خدمت دین باشد و حقوقش را پاس بدارد. دینی که حقوقی برای من انسان لحاظ نمی‌کند.

6⃣ و بالاخره ششمین علت، در تناقض گفتار و رفتار مروجان دین و متولیانی است که چیزی می‌گویند و چیزی دیگر عمل می‌کنند. مخاطبان در نمی‌یابند، اگر آن سخنان درست است چرا خودشان بدان‌ها وفادار نیستند؟! اگر دنیا، کالای زشت و ناهمواری است، اگر قدرت طلبی در اندیشه‌ی دینی نامقبول است، و بسیار اگرهای دیگر، چرا گویندگان این سخنان، حریصانه دنیا و قدرت را در تیول خویش گرفته‌اند؟! تعارض‌هایی از این دست، مخاطبان را آزرده می‌کند.