v
دیوان حافظ غزل شماره ۴۳۳
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
حافظ
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
حافظ
گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی
هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختی
گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
سایه دولت بر این کنج خراب انداختی
زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی
خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال
تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی
پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه
و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی
باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی
از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی
و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف
چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی
داور دارا شکوهای آن که تاج آفتاب
از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی
نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را
از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی
معنی لغات غزل:
ماه: (استعاره) روي چون ماه.
خط مشكين: (استعاره) موي سياه، ريش.
نقاب: پارچهيي كه با آن روي خود را ميپوشانند، حجاب صورت.
آفتاب: (استعاره) چهره.
آب و رنگ عارض: رونق و جلاي چهره.
حاليا: اكنون.
نيرنگ: طرحي كه نقاش و گچ بر در مرحله نخست با دوده زغال در زمينه نقاشي و گچ بري پياده ميكند.
نقش: تصوير.
بر آب انداختي: چهره مانند آب صاف.
گوي خوبي: (اضافه تشبيهي) خوبي به گوي تشبيه شده.
خُلَّخ: شهري در تركستان كه از قديم مردم آن به زيبارويي شهره و ضرب المثل بودند.
جام كيخسرو: جام جمشيد و كنايه از جام شراب، ضمير روشن و آگاه.
كي خسرو: پسر سياووش كه مادرش فرنگيس دختر افراسياب بود و پس از اينكه به سلطنت ايران رسيد با افراسياب جنگيده و قاتل پدر خود را كشت.
افراسياب انداختي: افراسياب را كشتي.
شمع رخسار: (اضافه تشبيهي) رخسار به شمع تشبيه شده.
وجه: روي، گونه.
به وجهي: به نوعي، به طريقي، به گونهيي.
زان ميان: از آن ميان، از ميان آنها.
اضطراب: تشويش.
طاعت: عبادت.
رد مكن: مردود مشمار.
خواب بيداران به بستي: راه خواب بيداران را سد كردي، عشاق را از خواب بازداشتي.
نقش خيال: تأثير خيال، صورت خيال.
شبروان: در اينجا به معني دزدان شب رو است.
خيل: لشكر، طايفه، قبيله.
شبروان خيل خواب: دزدان قافله خواب، سپاه دزدان شب رو كه به خيل خواب! حمله كرده اند.
يك نظر: به اندازه يك نگاه كردن.
جلوه گاه: عرضه گاه حُسن، جايي كه نقاب از چهره عروس برميدارند، حجله گاه.
حيا: شرم.
در حجاب انداختي: در پرده نقاب پنهان ساختي.
لعل مي پرست: كنايه از لب لعل كه به شراب نوشيدن و علاقه به مي مشهور است، لب باده نوش.
خلوت نشين: گوشه گير.
در شراب انداختي: در راه شراب خواري انداختي.
صيد دل: شكار دل.
كمند: تنابي كه يكسر آن حلقه مانند بوده براي شكار به گردن حيوان يا انسان انداخته ميكشند.
خسرو: پادشاه.
مالك رقاب: مالك گردن ها، كسي كه حق گردن زدن دارد، كنايه از پادشاهي كه بر جان و مال مردم مسلط است.
رقاب: جمع رَقَبَه، گردن ها و مجازاً به معناي مال غير منقول و بنده زرخريد است.
داور: قاضي.
دارا: پادشاه، لقب داريوش.
دارا شكوه: با فرّ و شكوه داريوش.
تاج آفتاب: تاجي كه بر فرق سر خورشيد قرار دارد.
از سر تعظيم: براي آنكه به آن عظمت ببخشي.
جناب: درگاه.
نصره الدين: ياري كننده دين، لقب شاه يحيي.
دَمِ شمشير: لبه شمشير
معنی غزل شماره ۴۳۳
(۱) ای زیبایی که بر ماه رخسار از خط سبز عذار حجابی افکندی، کاری شیرین و دلپذیر کردی که بر خورشید چهره خود سایبانی گستردی.
(۲) پس از این نمیدانم که آب و رنگ رخسار تو با ما چه خواهد کرد، اکنون طرح نقشی دلپذیر از خط مشکین عذار بر چهره چون آب روشن خود انداختی و بر ملاحت خویش افزودی.
(۳) اد بمان که در مسابقه زیبایی بر نکویان شهر حُسنخیز خَلَّخ پیشی گرفتی. اکنون که افراسیاب پادشاه کشور ترکستان را مغلوب کردی مانند کیخسرو جام شادی بنوش. تلمیح دارد به داستان نبرد افراسیاب و کیخسرو که در شاهنامه آمده است.
(۴) هر کس بر شمع چهره تو به گونهای عشق ورزید، از این میانه پروانه را بر گرد شمع رخسار خود پریشان و مضطرب ساختی. پروانه به استعاره مراد حافظ دلسوخته است.
(۵) دل شکسته ما را گنجینه گوهر عشق خودت ساختی و سایه اقبال و سعادت بر این گوشه ویران افکندی.
(۶) از روشنایی و لطافت رخسار تو باید پرهیز کرد، چه شیردلان روزگار را تشنه آب عارض خود کردهای و دلیران را غرقه دریای عشق ساختی.
(۷) راه خواب را بر شبزندهداران عاشق مسدود کردی و آنگه صورت خیال خود را بر شبگردان سپاه خواب نمایان داشتی و به تهمت و گمان گفتی شما خیال مرا به خواب دیدهاید.
(۸) به اندازه یک نگاه در عرصهگاه حسن حجاب از چهره برگرفتی و حور بهشتی و فرشته و پری را از شرم جمال خود از نظرها پوشیده داشتی.
(۹) از جام جهاننما باده در کش که بر تخت جمشید نشستی و چهره زیبای مقصود را بینقاب و روپوش دیدی.
(۱۰) حافظ گوشهگیر را با عشوه نرگس نیممست و لعل بادهنوش خود به میگساری واداشتی.
(۱۱) و برای اینکه دلم را شکار کنی، همچون پادشاهی که بر جان و مال بندگان مسلط است، زنجیر گیسوان خود را کمندوار بر گردنم انداختی.
(۱۲) ای شهریار عادل و شکوهمند همچون دارا که دیهیم زرین خورشید را از بزرگی خود بر خاک درگاه افکندی.
(۱۳) شاه یحیی نصرة الدین آن کسی است که با لبه تیغ آتشین خود دشمن را در آب فنا غرقه کرد.
شاه یحیی از خاندان آل مظفر که در سال ۷۹۸ به فرمان تیمور حاکم شیراز شد و حافظ در چند غزل او را مدح کرده است.
منبع: دیوان حافظ به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر