نشانههای سقوط از زمین و زمان میجوشد، اما حاکمان چشم بر همهٔ اینها بستهاند و خورشید را انکار میکنند. تن حاکمیت همچون بیمار رو به موتی است که با دستگاه تنفس مصنوعی زنده است. حضرات گمان میکنند تا ابد میتوان این بیمار عملاً مرده را زنده نگهداشت. خودشان جملگی تیشه به دست گرفتهاند و به پایههای نظام مقدسشان ضربه میزنند.همگیشان در یک موقعیت گروتسک اسلامی گیر افتادهاند. اینان خودبراندازان نظاماند؛ رهبران انقلاب آتی. دو سال پیش نوشتم «منحنی حیاتی جمهوری اسلامی روند سقوطی شتابانی دارد و عجیب اینجاست که سران این نظام راه علاج این مشکل را حفظ وضع موجود میدانند که معنایش میشود تداوم این منحنی سقوطی.»
نتایج انتخابات اخیر (حتی با فرض درست بودن اعداد اعلامشدهٔ رسمی خودشان) حکایت از درستی این ادعا دارد. ریزش چند میلیونی در بدنهٔ هواداران سنتی نظام ظرف سه سال گذشته انکارناپذیر است و با این حال سران حکومت همچنان اصرار به خالصسازی دارند و دنبال این هستند که خالصترین رییسجمهور ممکن را بر رأس قوه مجریهشان بنشانند. آمار و اعداد اعلامی انتخابات اخیر خودشان منحنی سقوط را خیلی شفاف و واضح و پررنگ نشان میدهد. ولی باز حضرات خود را به ندیدن میزنند و نادانیشان در این است که تصور میکنند حفظ وضع موجود یعنی بقای آنها. در حالی که برعکس است. هر چقدر وضع فعلی را بیشتر حفظ کنند مابقی نیروهایشان بیشتر دستخوش ریزش خواهد شد. هر چقدر خالصتر شوند رسواتر خواهند شد و خشم مردم را بر علیه خویش تند و تیزتر خواهند کرد.
نیروی حیاتی هیچ نظامی ابدی و ازلی نیست. انقلاب بهمن نیروی عظیمی را در اختیار حاکمان گذاشت و این حاکمان به تدریج همهٔ این نیروی اولیه را از دست دادند و آن را صرف قدرتمداری و حکمرانی خویش کردند و حالا کفگیر به ته دیگ خورده. البته شاید هم کار دیگری از دستشان برنمیآید جز ادامه دادن همین مسیر مهلک قدیمی. تغییر وضع موجود البته عمل بسیار پرخطری برای یک نظام خودکامهٔ ضعیف و بحرانزده است. وقتی سخن از نظام خودویرانگر میگوییم یعنی همین.
خلاصه همهٔ عواملی که از دیرباز از درون خود نظام موجب ضعف و تباهی این نظام بودهاند کماکان با تمام قدرت سر جای خود هستند و به شدت مشغول فعل و انفعال. شخصاً هم هیچ اصراری به تغییر رفتار حاکمان کشور ندارم و در این مسیری که در پیش گرفتهاند برایشان آرزوی توفیق دارم. و من الله توفیق.