در آن زمان نیویورک تایمز نوشته بود که در سالهای اخیر، برخوردهای اجتماعی کمتر شده و ماموران دیگر ماشینهایی را که در آن زن و مرد کنار هم نشستهاند، «برای بررسی مدارک ازدواجشان» متوقف نمیکنند و «یورش به منازل شخصی» کمتر از قبل شده است..
اما گشتها همچنان پابرجاست.
اگر صدای موزیک غربی به گوششان بخورد،
«در میزنند و بر اساس میزان تخلف… مسئله با مقداری رشوه یا دستگیری حل میشود.»
کاهش محدودیتهای اجتماعی، یکی از اصلیترین دلایل رأی جوانان به خاتمی در سال ۱۳۷۶ بود ..
جوانانی که سالهای انقلاب را به یاد نداشتند و کودکیشان در اوج این محدودیتها و برخوردهای بعضا خشن کمیتههای انقلاب و سپاه و لباس شخصی ها سپری شده بود.
آنها انتظار تغییر داشتند و خاتمی وعدهی تغییر داده بود.
نوشتن از این موضوعات در داخل، ممکن بود دردسرهایی برای نگارنده ایجاد کند و در نبود روایتهای داخلی، رسانههای غربی از این محدودیتها میگفتند که گاهی با اغراق همراه میشد.
نیویورک تایمز، چند روز پس از پیروزی خاتمی، در مقالهای اصلیترین محدودیتها را برشمرد.
در این نوشته، به ممنوعیت روابط دختر و پسر، تماشای ویدئو، تماشای ماهواره، گوش دادن به موزیکهای غربی، مصرف الکل و ورقبازی اشاره شده بود.
در مقاله، از قول مادری میانسال آمده بود:
«بچههای من میدانند وقتی معلم از آنها میپرسد که ما در خانه [شراب] مینوشیم، آنها باید بگویند نه.
اگر از آنها بپرسند ما ورقبازی میکنیم یا میرقصیم، آنها باید بگویند نه…
ولی واقعیت این است که ما [شراب] مینوشیم، ورقبازی میکنیم و میرقصیم و بچهها هم این را میدانند.
پس آنها دروغگو بار میآیند، دروغگوهایی که میدانند والدینشان هم دروغ میگویند و برای زنده ماندن در این کشور باید دروغ گفت.
این چیز خیلی بدی است و من میخواهم که تغییر کند.»
مسئلهی دیگر، تماشای فیلم بود..
«بعضی شرکتها به طور پنهانی و با پیک موتوری، ویدئو اجاره میدهند.»
و در ادامه آمده بود که بعضی پیکها، دو پالتو روی هم میپوشند که هر کدام تعداد زیادی جیب برای حمل کاستهای ویدئویی دارد.
در نوشته آمده بود که بعضی فیلمها، قبل از فروش در آمریکا به تهران میرسند..
«تقاضا به حدی است که بعضی ایرانیها، در سفر و هنگام رفتن به سینما، با خود دوربین میبرند و مستقیما از پردهی سینما فیلمبرداری میکنند.»
آنها این فیلمها را به طور مخفیانه به کشور وارد میکردند.
نیویورک تایمز از زن جوانی میگفت که ۱۰ سیدی را دور کمرش بسته بود تا به ایران بیاورد و خواهرش تعدادی مجلهی فشن را در پایین ساکش مخفی کرده بود.
روابط دختر و پسر قبل از ازدواج، در ایران تابوی بزرگی به حساب میآمد؛
«حتی اگر هیچ ارتباط فیزیکی در کار نباشد.»
اما این روابط به شکل پنهانی وجود داشت که در صورت کشف، با «پرداخت جریمه، زندان، یا در موارد شدید که رابطهی جنسی اثبات شود، با شلاق زدن» همراه میشد.
همچنین اشاره شده بود که حجاب در ایران الزامی است و زنان باید «بدنشان را با لباسهای گشاد و غیرشیک بپوشانند …
اما در سالهای اخیر تارهای مو شروع به نمایان شدن کردند.
بعضی زنان همراه خود رژ لب و لوازم آرایش دارند تا در جایی که خبری از پلیس و نیروهای مذهبی نیست، از آنها استفاده کنند.»
(نیویورک تایمز؛ ۲۷ می ۱۹۹۷، مقالهی
حالا ۲۷ سال از آن روزها میگذرد.
جامعه تغییرات زیادی داشته است اما روشهای حکومت در برخورد با آنچه نمیپسندد تا چه حد تغییر کرده است؟
از سوی دیگر به نظر میرسد این روزها مردم جامعه برای توسعهی آزادیهای فردی و اجتماعی دست به کار شدهاند و دولتها نیز نمیتوانند در شتاب مثبت یا منفی این روندها نقشی اساسی به عهده بگیرند.
این بار با التماس و خواهش و ترفندهای متنوع آرای مردم در مرحلهی دوم انتخابات به ۵۰ درصد نزدیک شد
اما اگر دولت و نظام نتوانند تغییرات اجتماعی را درک کنند و برای سوالات جدید همچنان پاسخهای قدیمیشان را تکرار کنند، آیندهی روشنی پیش روی دولت نخواهد بود.
اگر رأی کسانی که در انتخابات شرکت نکردهاند، رأی اعتراضی باشد، برای حکومت امیدوارکنندهتر است تا اینکه دلیل رأی ندادن، بیتفاوتی، ناامیدی، سرشلوغی و داشتن اولویتهای دیگر باشد.
میتوان امیدوار بود که معترضان برخی کلیات را قبول داشته باشند اما در جزئیات، اعتراض و انتقاد داشته باشند؛
اما وای به روزی که مردم حکومت را حتی شایستهی اعتراض و انتقاد هم ندانند.