.
ما اکنون در دوره عصبانیت، یاس و ناامیدی مردم و حتی برخی انقلابیون سابق قرار داریم، بازار «نوستالوژی فروشی» هم به مردم سرخورده و زخم خورده گرم است. از اینرو، حرف زدن در باره محتوا و ماهیت انقلاب ۵۷ کار واقعا سختی است.
اما در هر صورت، انقلاب سال ۵۷ در زمان خودش واقعا واقعه بزرگ و متفاوتی بود. بزرگی آن هم در این بود که همه را غافلگیر کرد. حتی بزرگترین نظریهپردازان انقلابهای جهان هم حداقل تا شهریور سال ۵۷ هیچ پیشبینی دقیقی نسبت به انقلاب قریبالوقوع در ایران نداشتند. فقط فردهالیدی در کتاب «دیکتاتوری توسعه در ایران» بهصورت سربسته اشاره کرده بود که؛ “روند توسعه سرمایهدارانه در ایران با شدتی که شاه در پیش گرفته است، ممکن است به بنبست برسد.”
با انقلاب ۵۷ که نه از سوی طبقه بورژوا (مثل انقلاب فرانسه)، نه از سوی طبقه کارگر و دهقان (مثل انقلاب روسیه و چین) و نه با جنگ چریکی (مثل انقلاب کوبا) به وقوع پیوسته بود و یک حکومت در ظاهر مقتدر و دارای پنجمین ارتش دنیا و جنگافزارهای پیشرفته و با رشد اقتصادی چشمگیر را به زیر کشیده بود، باعث شد تا بسیاری از نظریهپردازان بزرگ انقلاب مثل تدااسکاچپول حتی در آثار و نظریههای خودشان (در باره دلایل وقوع انقلاب) بازنگری و تجدیدنظر کنند…
موضوع جالبتر اینکه حتی روشنفکران پرآوازهای مثل میشل فوکو نیز به استقبال انقلاب ایران آمدند و وقوع یک انقلاب با بنمایه فرهنگی و مذهبی و متفاوت با نظام سرمایهداری و کمونیستی را پاسخی به بحران معنا و سرگشتگی در جهان معاصر تلقی کردند. هر چند بعد از جریان تسخیر سفارت آمریکا، از آن روی برگرداندند…
اگر درک نظریهپردازان خارجی و داخلی از رفتار سیاسی مردم ایران در سال ۵۷ قاصر بود، این احتمال را میتوان داد که اکنون هم درباره آینده تحولات سیاسی ایران ضعف نظری و پیشبینی وجود داشته باشد. چه بسا آنچه در سال ۵۷ باعث وقوع انقلاب شد (مثل رهبری کاریزما و حضور کثیر خیابانی)، اکنون اثر و قدرتی نداشته باشد و یا موضوعات و پدیدههای ناشناختهای در شرایط حاضر، بتواند موثر افتد که در سال ۵۷ از عوامل بسیاری جزئی و فرعی وقوع انقلاب تلقی میشدند…
شاید یکی از نواقص نظری این باشد که نظریههای انقلاب عمدتا برای جوامعی است که برای اولین بار دچار انقلاب شده و تجربه انباشتهای از انقلاب نداشته باشند. بنابراین، این پرسش مطرح میشود که در جامعهای مثل ایران، آیا چهار دهه بعد از تجربه انقلاب، به همان دلایل قبلی، دوباره دچار انقلاب میشود؟ و اگر با آن دلایل سابق، انقلاب نمیشود، آیا احتمال وقوع انقلاب، دیگر منتفی است…؟!
خیلیها این ایده عامیانه را مطرح میکنند که رهبران انقلاب ایران به همان روشی که حکومت پیشین را ساقط کردهاند، مراقبند که حکومت را از دست ندهند و به عبارتی همه راههای وقوع انقلاب به شیوه قبل را بستهاند. مثلا شاه اگر از ایجاد فضای باز سیاسی سقوط کرد، در نتیجه اکنون حکومت از ایجاد چنین فضایی پرهیز خواهد کرد…
این تفکر غلط و گمراهکننده است. انقلاب مثل سیلابی است که بالاخره مسیری را برای عبور پیدا میکند. ضمن اینکه تجریه انقلاب ۵۷ نشان میدهد که دلایل وقوع انقلاب در ایران با همه جای دنیا متفاوت بود. شاید عاقلانهتر کار این است که با بهبود بههنگام روشهای حکومتداری از تبدیل قطرات مطالبات و اعتراضات مردمی، به سیل بنیان کن پیشگیری کرد.
«سر چشمه شاید گرفتن به بیل/
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل»
هانا آرنت قبل از وقوع انقلاب ایران درگذشت اما در کتاب «انقلاب» مینویسد یکی از دلایل وقوع انقلاب در کشورهایی که تجریه انقلاب داشتهاند این است که نقاب از چهره انقلابیون سابق بیفتد و مردم احساس کنند که آنان آن چیزی که میگفتند، نیستند و در این میان، بیشتر از همه عوامل، وقوع فسادهای اقتصادی است که مردم این دسته از کشورها را عصیانزده و انقلابی میکند.
.