تذکره مولانا علیرضا زاکانی: رویا صدر

آن قاطع اشجار، آن دافع اغیار، آن صدارت را مقتدا، آن مدیریت جهادی را مدعا، آن قطب چاله‌های میدانی، آن مسمّی به تانک انقلاب چنان‌که افتد و دانی، مولانا علیرضا زاکانی ازجمله اقران بود و شهردار تهران بود و در “کوی دانشگاه”صاحب‌ طریقت و در بسیج صاحب منزلت بود. چندان‌که او را پرسیدند: “این مرتبت از کجا یافتی؟” فرمود: “از بسیج دانشجویی” و این از کرامات او بود.

✅اول حال او چنان بود که در ایام صباوت به جنگ رفت و چون برگشت، هاتفی او را ندا داد: “یا علیرضا، با این درجه از مرتبت و تجربت که تو داری به دارالعلم رو و مدرک گیر که وقت تنگ است و کار اداره ملک بی چونان تویی، لنگ”  چنان کرد و چنان شد که در علوم اورانیوم بلوغ وافر یافت و چندان در پزشکی هسته‌ای سرآمد شد که آلفرد نوبل از حیرت صیحه بزد و سپر انداخت. در علم چنان رفعت یافت که اعداد را ریز می‌دید و از او در زمان ریاست بلدیه مروی است که نتوانست ارقام را خواند و فرمود: “کشتین مارو با این عدد و رقم‌ها”. پس ندا آمد که یا علیرضا! با این درجه از علم سزاست به دارالوکاله روی و رئیس مرکز پژوهش‌ها شوی تا بشریت از اعلی درجه علمت منتفع شود. فی‌الحال به آنجا رفت و آفتاب کمالش چنان درخشیدن گرفت که جز با عینک جوشکاری به آن نظر کردن نتوان.

✅گویند در فصاحت و بلاغت سرآمد بود و چندان جملات نغز فرمود که افصح‌المتکلمینش لقب دادند. از او در مناظره با طلاب دانشگاه مروی است: “بیشین بابا مرد حسابی گوش بده. حالیته؟ مرد باش بیا به میدون.”
و هم از اوست: “خوب گلوتو بمال، حرف گیر نکنه تو گلوت.” 

✅نفل است که از اجلّه فرقه پایداری در لاف‌‌و‌گزاف بود و بدین‌سبب عزم کرسی ریاست جمهوری کرد؛ لیکن توفیق نیافت. پس اصحاب او را گفتند: “ای سالک! به بلدیه رو و چنان در خانه‌خراب کردن رعیت پایداری پیشه کن که گویند این، مقامات ملک را شاید.” پس به بلدیه رفت و هر جا درختی دیدی، به اشارتی قطع کردی و شوارع را چاله و رعیت را مچاله کردی که تا بود کراماتی ازاین‌دست از او بسیار بود.

✅ از او مروی است: “هر که در دولتسرای ما زیست کند، سزاست هر گناه که کرده باشد پاک گردد.” پس بفرمود چنان بر رعیت سخت گیرند و عوارض و مالیات ببندند و تراکم فروشند و ترافیک را پر و پیمان کنند و بنای آبریزگاه را بر رعیت افتان و خیزان و سرگردان و رقصان دریغ کنند که عزراییل را جلو چشمش بیند و از سبب درجه سختی، به آسایش اخروی رسد و فی‌الحال  اجداد زاکانی را یاد کند که بدان پایه در سودای آسایش و آرامش اخروی اوست.

✅گویند که در حفظ بیت‌المال حظ وافر داشت. چندانکه در هیچ مناظره‌ای حاضر نشدی مگر اینکه از غارتگران بیت‌المال بگفتی و بر حفظ بیت‌المال پای فشردی. نقل است که از بیت‌المال در جیب احباب گذارد، باشد که سفت‌و‌سخت حفظش کنند. چندانکه به جریده‌ای از اصحاب، پول گردوقلمبه داد و صبیه‌اش را به دیار سویس فرستاد و در بلدیه، خویشان و اقران را نواخت و رتبت عظیم داد محض حفظ بیت‌المال و چندان در این کار پایداری ورزید که او را از اعاظم حافظان بیت‌المال خواندند، که او سالک رسم زمانه بود و بزرگان، او را و سایر حافظان! بیت‌المال را  بزرگ داشتی و بر فرق سر حلواحلوا کردی.

✅از مولانا ابوالپشم نقل است که گفت: یک روز برِ زاکانی رفتم. می‌گریست. گفتم: چه شده؟ گفت: چون باشد وقتی بوستان باشد و جولانگاه انواع فسق و فجور از قبیل گردش مردمان باشد که خوش باشند و بازی کنند و به گل و سبزه و درخت نظر کنند و از عذاب دنیا و عقبی غافل شوند؟ پس بفرمود که درختان قطع کنند و مسجد بسازند تا تیری باشد بر قلب دشمن.

✅ابن کشکول دارقوزآبادی–ادام‌الله توفیقاته- گوید: پرسیدمش مولای من! چه گویی وقتی مساجد خالی در چند قدمی بوستان است و تو اینجا مسجد راست کنی؟ فرمود: “هذاالمسجد للمومنین و المومنات و هذا کنارش البقالی و القصابی و الکترینگ و السوپر والسایرالاماکن و خلاصه، نون توشه” که یعنی: “ما به معنویات علاقمندیم و مردم مطالبه می‌کنند و ما نان‌آور مردمیم.” بدین سبب او را قطب فرقه نونیه لقب دادند.

✅از کرامات او آنکه مقاماتش چندان بالا بود که همه را ریز می‌دید، درختان کهن‌سال را نهال می‌دید و می‌گفت:”تنها مقداری نهال جابجا خواهد شد.” گفتند: “اینان درختانی‌اند با عمر نوح، چون راهی‌شان کنید؟” گفت: “با اسنپ و اگه نشد، اتوبوس.”

✅نقل است که اهل باطن بود و درگرو ظاهر نبود. پس بفرمود تا دل بر ظواهر بوستان قیطریه نبندند و زمینش را کاوند، بلکه آنچه از زیرخاکی نادیدنی است، به حول و قوه کلنگ و بولدوزر، بینند و به توبره کشند؛ خاکی مردا که او بود.