روزی در کلاس استاد دکتر بنی احمد دانشجوئی پرسید استاد شما چرا همیشه کراوات میزنید؟
استاد گفت :
از روزیکه در فرانسه دانشگاه رفتم.
آنروزها در ایران به کراوات میگفتند افسار اما میدانید کراوات چه تغیری در زندگی من داد؟
کسی که کراوات میزند باید یغه پیراهنش تمیز باشد پس باید پیراهن او تمیز باشد…
کسی که کراوات میزند و پیراهنش تمیز است باید کت و شلوارش تمیز باشد…
کسی که کراوات میزند پیراهن، کت و شلوارش تمیز است باید کفش او واکس زده باشد…
کسی که کراوات میزند و لباس تمیز میپوشد و کفش او واکس زده است در خیابان درست راه میرود زیرا اگر لباس او کثیف باشد کراوات به گردن او گریه میکند ……..
چقدر سخت بود اما از فردا همه در دانشگاه کراوات زدیم راست گفت؛
درست راه میرفتیم به یکدیگر احترام میگذاشتیم با کسی که کراوات نمیزد دخترها نگاهش هم نمیکردند در نهار خوری تنها می نشست….
کم کم همه کراوات زدند عکس کارت دانشجوئی ما دیگر با کراوات بود….
من یاد ندارم بدون کراوات جائی رفته باشم در اداره در مهمانی در سخنرانی و کم کم در زندگی تا اینکه انقلاب شد….
در دانشگاه کراواتی ها را اخراج کردند در ادارات کراواتی ها را راه ندادند در خیابان کراواتی ها را میگرفتند…
کم کم ترسیدم کراوات بزنم اول کت و شلوارم عوض شد..
بعد بدون اتو شد..
بعد پیراهنم کثیف شد…
بعد کم کم من ماندم با یک عرق گیر ویک زیر پیراهنی با یک جفت دمپائی پلاستیکی با یک عدد پیرژاما و یا یک شلوار کردی…
دیگر از وسط خیابان رد میشوم فحشم میدهند مهم نیست من هم فحش میدهم….
کنار خیابان دل و جیگر و یا سیراب شیردون میخورم..
آشغال توی خیابان میریزم..
نه دیگر کسی به من سلام میکند نه من به کسی احترام میگذارم …
اتوبوس بی نوبت سوار میشوم …
نان را بی نوبت از نانوائی میگیرم …
چقدر تازگی ها حرف زشت میزنم…
براستی خودم هم نمیدانم اونهمه احترام و ادب بخاطر کراوات من بود یا در جامعه ای زندگی میکردم!!؟
که همه یاد گرفته بودیم برای پیشرفت در هر جامعه ای ابتدا باید کروات زد …….
حیف شد کراواتم را باز کردند….