پس از انقلاب، حجاب که اجباری شد، چهار رنگ برای پوشش زنان تعیین شد و زنان و دختران در تمام ادارات و دانشگاهها و مدارس مجبور بودند مانتو و شلوار و مقنعه هایی با چهار رنگ مشکی، طوسی، قهوه ای و سورمه ای بپوشند، حتی بچه های دبستانی!
جوراب و کفش هم نباید رنگی می بود!
زنانی که مخالف این اجبارها بودند به خیابان آمدند، شعار دادند، اعتراض کردند اما حرفشان به جایی نرسید، به ناچار تن دادند.
دبیرستانی بودیم.
هر روز صبح به امر مدیر، یکی دو تا از دانش آموزان کنار در ورودی می ایستادند و کیف بچه ها را وارسی می کردند تا نکند وسیله ممنوعه ای از لوازم آرایش یا عکس و عطری در آن باشد.
جورابی هم اگر رنگش روشن بود، مجرم به حساب می آمد! این سلیقه مدیر مدرسه بود.
فکر می کرد به صلاح بچه هاست!
بچه ها هم در ظاهر به این شیوه کنترلگری عادت کردند و در واقع بذر خشم در درونشان کاشته شد.
گذشت و گذشت. دنیا عوض شد.
پای ویدیو و ماهواره با وجود ممنوعیتهای شدید به خانه ها باز شد.
بچه هایی که چشمشان به فیلمهای زمان شاه نیفتاده بود، فیلمهای رنگی رنگی و آنچنانی دیدند.
فهمیدند همه جا مثل اینجا نیست!
دنیای بیرون مثل ایران سیاه و قهوه ای و طوسی نیست.
رنگهای شاد پوشیدند.
نظام هم کمی کوتاه آمد.
فرم مدارس رنگی تر شد.
فیلمهای صدا و سیما بازتر شدند.
سلیقه ها کلا عوض شد.
اما سیاست حجاب اجباری تغییری نکرد.
هر چند ملاک باحجاب بودن، از مانتوهای بلند و گشاد و مقنعه به مانتوهای کوتاه و رنگی و روسری رسید.
بذر خشم و نفرت رشد کرده بود!
فضای مجازی که به میان آمد، انقلاب رنگی دیگری رخ داد!
یک گوشی موبایل، هر کودک و نوجوانی را به دنیا وصل می کرد، حتی شبها و توی رختخواب!
دیگر کودکان دبستانی هم فهمیده بودند همه جای دنیا مثل اینجا نیست.
کسی برایشان تکلیف نمی کند چه بپوشند و چه نپوشند!
چه ببینند و چه نبینند!
چگونه فکر کنند و راجع به چه چیزهایی اصلا فکر نکنند! بذر خشم و نفرت میوه داده بود!
دخترانی که در کودکی و نوجوانی تحت تربیت سختگیرانه مدارس بودند، دست فرزندانشان را در انتخاب سبک زندگی باز گذاشتند.
آنها نمی خواستند بچه ها از دنیا عقب بمانند.
می خواستند فرزندانشان در محیطی که بر توانایی افراد بیش از چگونگی پوشش و عقیده شان ارزش گذاری می شود رشد کنند.
جوانان که از اصلاح امور ناامید شده بودند مهاجرت را انتخاب کرده و خانواده ها در این مسیر حمایتشان کردند.
آنها که مانده بودند، هر از چند گاه با نافرمانی مدنی خشمشان را در قالب اعتراض ریخته تا به نظام بفهمانند آنها نسلی تربیت شده در بستری از خشم و نفرت علیه قالبی از عقیده و سبک زندگی هستند که برایشان طراحی کرده بودند.
بسیاری این را فهمیدند و عده قلیلی هنوز در برابر سیل تغییرات جامعه ایستادگی می کنند.
سیلی که می رود طغیان کند و رنگهای شاد لباسهای زیر را به رخ حامیان رنگهای تیره بکشد!