سقوط اسد، یکی از مهمترین تحولات سیاسی سالهای اخیر است که آثارش برای سالهای دراز در آینده نیز احساس خواهد شد. بخش مهمی از تحولات بینالمللی مرتبط با این اتفاق، به آینده سوریه گره خورده؛ آیندهای که فعلا در ابهام فرورفته و پیشبینی درباره آن، بیشتر به حدس و گمانهزنی در آمیخته است. اما بخشی که در آن ابهامی وجود ندارد این است که حکومت ۵۳ ساله خاندان اسد بر سوریه، امروز هشتم دسامبر (۱۸ آذر) به پایان رسید.
فارغ از اینکه سوریه به کدام سمت خواهد رفت، همین تحول عظیم به معنای هزینهای سنگین برای جمهوری اسلامی ایران است که در ۱۴ سال گذشته، سرمایه مالی و انسانی قابل توجهی را برای حفظ اسد در قدرت صرف کرد.
واقعیت این است که برای حکومت ایران، سوریه کشوری مانند دیگر کشورهای عربی یا یک متحد معمولی نبود. سوریه تنها متحد ایران در میان کشورهای عربی محسوب میشد؛ نخستین کشور عربی که حکومت انقلابی ایران را در سال ۵۷ به رسمیت شناخت و در طول ۴۵ سالی که از عمر این حکومت گذشته، همواره در کنار تهران بود.
ضمن اینکه سوریه در این سالها به میدان نبردی بینالمللی تبدیل شده بود و قدرتهای دیگر نیز از تحولات آن اثر میگیرند؛ از روسیه که از همین حالا دونالد ترامپ، رئیسجمهور بعدی آمریکا آن را بازنده این تحولات میخواند، تا رقبای منطقهای مانند عربستان و ترکیه که امیدوارند برای همیشه به اتحاد استراتژیک تهران-دمشق پایان دهند.
روسیه از سال ۲۰۱۵ با مداخله نظامی، نقشی حیاتی در حمایت از حکومت بشار اسد ایفا کرده بود. تضعیف روسیه به ویژه در رقابتهایش با قدرتهای دیگر مانند ایالات متحده، به معنای تضعیف مهمترین دوست جمهوری اسلامی در میان قدرتهای بزرگ است.
تبلیغات سپاه و وابستگان به نظام جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، انتظارات قابل توجهی در ارتباط با نقش و قدرت این گروه در منطقه ایجاد کرده بود. اما تعداد قابل توجهی از چهرههای مهمی که متحد سپاه در منطقه بودند، کشته شدهاند. آنها حالا دیگر سوریه را هم از دست دادهاند.
اگر چه هنوز آینده سوریه روشن نیست، اما آنچه روشن است این است که بخت ایران برای تکرار سناریوهای لبنان، عراق و حتی یمن برای رسیدن به نفوذ و قدرت بسیار اندک است. برخلاف این کشورها اکثریت نزدیک به ۷۵ درصدی جمعیت سوریه، سنی هستند و شیعیان (علویها، اسماعیلیها و ۱۲ امامیها) در مجموع حدود ۱۰ درصد جمعیت هستند.
ضمن اینکه کسانی در حال حاضر در تحولات سیاسی سوریه دست بالایی دارند که به جای ایران، به کشورهایی مانند ترکیه و عربستان متمایلند. برخی از این گروهها به شکل مستقیم با نیروهای ایرانی در نبرد بودهاند و در جنگ از سوی نیروی قدس، ضربه خوردهاند. حمله به سفارت ایران در دمشق در نخستین ساعات سرنگونی بشار اسد، یکی از نشانههای روشن از موضع بخشی از مخالفان سوری درباره ایران است.
خروج سوریه از «محور مقاومت» نه تنها ارتباط زمینی ایران را با لبنان قطع میکند، بلکه به شکلی معنادار بر توازن قوای منطقه اثر خواهد گذاشت. اسد در روزگاری سرنگون شده که حسننصرالله و بسیاری دیگر از چهرههای بانفوذ و قدرتمند «محور مقاومت» کشته شدهاند و برخی اعضای این گروه مانند حماس یا جهاداسلامی ضربات سهمگینی متحمل شدهاند.
ایران همچنین در سالهای اخیر سرمایهگذاریهای قابل توجهی در بخشهای مختلف اقتصادی و زیرساختی سوریه انجام داده است. با تغییر حکومت در دمشق، احتمال از دست رفتن این سرمایهگذاریها افزایش مییابد. علاوه بر این، قراردادهای تجاری و پروژههای مشترک ممکن است لغو شوند، که میتواند فشار اقتصادی بیشتری بر ایران وارد کند، بهویژه در شرایطی که تهران با تحریمهای بینالمللی مواجه است.
و همه اینها در شرایطی است که پیشبینی میشود به زودی، بعد از ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید، کارزار «فشار حداکثری» او علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز شود و سیاستهای واشنگتن از همینی هم که هست به خواستهها و منافع و اولویتهای اسرائیل، نزدیکتر شود.
این ضربات سنگین در حالی به حکومت ایران وارد شده که نارضایتی از سیاست خارجی تهاجمی ایران در منطقه، سالهاست که در شعارهای معترضان ایرانی بازتاب داشته و مخالفان سکولار معتقدند، بخش عمده این دست از فعالیتها برای دفاع از منافع ایدئولوژیک انجام شدهاند، نه منافع ملی.
۴۵ سال برادری استراتژیک
حافظ اسد، پدر بشار اسد، حتی پیش از انقلاب سال ۵۷ نیز در تلاش بود تا با ایران روابط نزدیک و دوستانهای داشته باشد و از رگههای ضد ایرانی ملیگرایی عربی فاصله بگیرد. او حتی چهار سال قبل از انقلاب به تهران سفر کرد و توافقهای همکاری متنوعی با شاه ایران امضا کرد.
اما بعد از اینکه شاه اختلافاتش را با رژیم بعثی عراق حل کرد و روابطی بین تهران و بغداد شکل گرفت، حافظ اسد نیز آرام آرام به سمت مخالفان شاه تمایل پیدا کرد و حتی از برخی مخالفان مانند مصطفی چمران حمایت کرد.
وقتی در سال ۵۷ در ایران انقلاب شد، او با توجه به اختلافات درونگروهی «جنبش عربی بعث»، شیعهگرایی انقلابیون ایرانی را به چشم فرصتی در مسیر تضعیف صدام حسین و رژیم بعثی عراق ارزیابی کرد و خیلی زود حکومت جدید را به رسمیت شناخت. در واقع سوریه بعد از شوروی و پاکستان، سومین کشوری بود که حکومت انقلابی ایران به رسمیت شناخت؛ سیگنالی واضح از میزان دلخوری اسد از رژیم قبلی ایران و تمایلش برای ارتباط با رژیم جدید.
حافظ اسد هم قبل و هم بعد از انقلاب به عنوان مهمان رسمی به تهران سفر کرده بود
وقتی صدام به ایران حمله کرد، جهان عرب که اسلامگرایی نوظهور مدل ایرانی را به عنوان تهدیدی برای خود ارزیابی میکرد، از او حمایت کرد. اما اسد که خود مدعی رهبری ملیگرایی عربی بود، نه تنها حاضر نشد از عراق حمایت کند، بلکه بیطرف هم نماند و از ایران حمایت کرد.
بشار اسد، پسر حافظ اسد که در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید هم خیلی زود خود را در جبهه ایران دید. در دنیای پسا ۱۱ سپتامبر و به ویژه بعد از اشغال عراق توسط آمریکا و بریتانیا، ایران و سوریه یک نگرانی مشترک داشتند: اینکه ائتلاف قدرتمند نظامی به رهبری آمریکا، بعد از عراق به سراغ آنها برود.
وقتی در سال ۲۰۰۵، رفیق حریری نخستوزیر لبنان ترور شد و این کشور در بحرانی عمیق فرو رفت، بشار اسد به عنوان متحد اصلی گروه حزبالله لبنان و رهبر کشوری که به شکل رسمی در لبنان حضور نظامی داشت، هدف حملات گستردهای قرار گرفت. سوریه در نهایت ناچار شد نیروهایش را از لبنان خارج کند. اما این تحولات یک بار دیگر به اسد یادآوری کرد که در مناسبات منطقهای و جهانی، کجا ایستاده است؛ رویدادی که او را بیش از گذشته به ایران نزدیک کرد.
در این دوران، جواب ایران برای پاسخ «تهدید آمریکا» تکرار الگوی لبنان در عراق بعد از صدام حسین بود. حالا دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، انسجام و نظم سازمانی به مراتب بیشتری پیدا کرده بود و حتی یک بازوی بینالمللی نیز برای خود به وجود آورده بود: نیروی قدس، تحت فرماندهی قاسم سلیمانی. سلیمانی در عراق با تشکیل گروههای شبهنظامی و حمایت از احزاب موجود شیعه توانست بر تحولات این کشور اثر بگذارد و برای ایران نفوذ و قدرت به دست بیاورد. از اینجا شکلگیری گفتمان «محور مقاومت» آغاز شد.
نقطه عطف رابطه ایران و سوریه بهار عربی در سال ۲۰۱۱ و اعتراضهایی بود که دامن اسد را گرفت و او را در آستانه سقوط قرار داد. نیروی قدس به رهبری سلیمانی، این بار در حمایت از حکومتی که به سرکوب خونین مخالفان بیسلاحش متهم بود، وارد عمل شد.
وقتی مخالفان اسد سلاح دست گرفتند، مداخله و حمایت نظامی ایران از بشار اسد، اهمیت مضاعف پیدا کرد. این جنگ داخلی در نهایت بعد از دو سال به ظهور گروههای اسلامگرای افراطی منجر شد و بعد از نزدیک به ۱۴ سال خونریزی و ویرانی به سقوط اسد در روز هشتم دسامبر سال ۲۰۲۴ انجامید.