در مقابله با ترورسیم و رفتارهاى بى ثبات کننده رژیم در منطقه، کنگره امریکا تحریمهاى بى سابقه اى را در سنا و مجلس نمایندگان وضع کرده تا به زودى به عنوان قانون در سیستم دولتى امریکا لازم الاجرا شود. این تحریمها نتیجه سه عامل مهم است:
اول اینکه، با برجام این خوشبینى غیر واقعى بوجود آمد که بعد از برجام، رژیم رفتارهاى بى ثبات کننده خود را در منطقه تعدیل کرده و رژیم کم کم به سمت اصلاحات در درون پیش رود. این انتظار نه تنها به واقعیت نپیوست، بلکه رژیم در درون بسته تر و به اقدامات بى ثبات کننده بیشترى در منطقه متوسل تا با آن ضعف خود بواسطه برجام را بپوشاند.
دوم اینکه، یک اجماع منطقه اى و بین المللى در حال شکل گیرى است که میخواهد به بى ثباتى در خاورمیانه و تروریسم نشئت گرفته از بنیادگرایى اسلامى- که غرب را هم بى نسیب نگذاشته، پایان دهد. این فهم کلى در حال حادث شدن است که رژیم آخوندى اصلى ترین عامل در بروز معضلات و بحرانهاى بالا و همچنین تداوم آنهاست. این نگرش، راه حل این معضلات را با راه حل ایران توأمان میبیند.
سوم اینکه، با پایان دوران طلایى اوباما براى آخوندها- و همچنین وجود جناحهاى قدرتمند ضد رژیم در کابینه کنونى آمریکا، خط مماشات دیگر قادر به حراست و پاسدارى از رژیم نیست.
آنچه تحریمهاى اخیر کنگره امریکا را اساساً از تمام تحریمهاى قبلى متمایز میکند از این قرارند:
– این تحریمها کلیت سپاه پاسداران و هر چه و هر که به آن کمک کند را مى پوشاند،
– این تحریمها، کسانى که در نقض حقوق بشر- شامل شکنجه و کشتار غیر قانونى، در ایران نقش دارند را هدف قرار میدهد
بر خلاف موضوع اتمى برجام، این بار رژیم به هیچوجه قادر به انجام خواسته هاى مطرح شده در تحریمها نیست، وگر نه، رژیم دیگر آن رژیم نخواهد بود. گر چه هدف از تحریم ها، در اساس تغییر رفتار رژیم است، اما رژیم بهتر از وضع کنندگان تحریمها، خود به آن واقف و اشراف کامل دارد که این تحریم ها هویت و بنیاد رژیم را نشانه گرفته و در اساس، خواه نا خواه، در جهت تغییر رژیم است.