در حکومت های دیکتاتوری برای سرکوب و اعمال ظالمانه از شیوه های مختلفی استفاده میشود که بتوانند با همان روش های سرکوب سر واقعیتها را ببرند. در این دوران انسان ها و به خصوص هنرمندان و ورزشکاران باید موضع خود را مشخص کنند که در کدام سمت قرار دارند ، آیا در سمت مردم قرار دارند و صدای آن ها میشوند ؟ یا به سمت دیکتاتوری خواهند رفت؟ و یا شاید خود را بی طرف میدانند و نظاره گر هستند؟
ولی در هر صورت دو حالت بیشتر ندارد ، یا باید صدای مردم باشند و یا صدای دیکتاتور. و اگر احیانا خود را بی طرف میدانند ، ناخواسته دیکتاتور به سراغشان خواهد آمد. کسانی که به آزادی می اندیشند از جمله انسان های آگاهی هستند که با گذشتن از جان و مال خود به دیگران هم نشان میدهند آزادی مجانی بدست نمی آید و رسیدن به آن بهای سنگینی دارد. مسلمأ انتخاب ساده ای نیست چون هر انسان و هر هنرمند و ورزشکار اندیشمندی در این لحظه با افکار مختلفی مواجه میشود که میتوان آن را جنگ سخت در دو چهره انسان در کنار هم نامید.
از یک سو انسان در پی منافع مادی و هوس های نفسانی است و در انتخاب دیکتاتور از هیچ رذالتی فرو گذاری نمیکند ، و از طرف دیگر انسانهایی هستند که همه هستی وجود خود را در راه مردم و آزادی فدا میکنند. اما سرنوشت هنرمندان، ورزشکاران و اندیشمندان در زمان سلطه فاشیسم در آلمان داستانی است بس آموزنده که در هر عصری تازه و زنده است و می توان از آن درس هایی پربار گرفت.
هنرمندان سرشناسی نظیر Leni Riefenstahlو Marika Rökk و خیلی های دیگر نمونه هایی بودند که خود را در خدمت دیکتاتور قرار دادند و امروز هم چون لکه ننگی برای هنر و هنرمند محسوب میشوند و سرنوشت آنها برای هر هنرمند در زمان افزایش اختناق مایه عبرت و پند است ولی در مقابل کسانی مانند Berthold Brecht نمایشنامه نویس و شاعر بزرگ و Thomas Mann بزرگترین رمان نویس و شاعر و Carl von Ossietzky نویسنده ، خبرنگار و فعال حقوق بشر و Marlene Dietrich سرشناس ترین هنر پیشه آلمانی قرن بیستم و ….. از میان اندیشمندان و هنرمندان برخاستند و در جبهه ضد فاشیسم برای استقرار آزادی در وطنشان مبارزه کردند .
با توجه به تاریخ دیکتاتوری ها این مواردی که درباره هنرمندها بهش اشاره شد در همه زمانها به یک گونه بوده و این مثالها در زمان حال و در حکومت فاشیستی آخوندی کاملا مطابقت دارد .
کسانی که زیر چتر ملاها در این سالها به اسم هنرمند و ورزشکار با حکومت همگام شدند و یا با سکوت کردن در مقابل جنایتهای رژیم حفظ چهره کردند چه بسا بسیارند. وقتی اختناق افزایش میابد بسیاری جرأت خود را از دست میدهند و مجبور میشوند به سمت دیکتاتوری بروند . و از ترس به این نتیحه میرسند که مبارزه کردن و جنگیدن فایده ای ندارد . و این در حالیست که این افراد در نظامهای دیکتاتوری تا دم مرگشان تو سری خور اراذل و اوباشان حکومتی میشوند . در زمان حاکمیت فاشیست سرکوبگر شجاعت نیاز است که در مورد خودش حقیقت را بگوید ، مشخص است که این حقیقت باید بر علیه جهل و جنایت باشد . اگر گفته میشود که حقیقت را میگوید ، به خاطر این است که او موضوع را درک و لمس کرده و در جایگاه و رتبه خود با مردم همگام شده و سکان دار و الگو بسیار مفید در راستای کسب آزادی خواهد بود . آری گذر زمان و تاریخ در آینده همیشه از قهرمانان که پرچم دار رهایی مردم بودند به نیکی یاد میکند و در مقابل ، هنر”بند” های حامی فاشیسم مورد لعن و نفرین آیندگان قرار خواهند گرفت.
هیراد عابدی